یه پسر

ساخت وبلاگ

امکانات وب

درد و دل...شنیدم که می گن شکر نعمت و شکرگذاری باعث فزونی نعمت میشه و این که باعث میشه خدا با آدم قهر نکنه...متأسفانه اکثر اوقات زیاد غر می زنم و شاکی هستم، خودمم زیاد متوجه این موضوع نیستم ولی گاهی اوغات از حرف اطرافیانم متوجه این موضوع می شم و سعی می کنم خودمو جمع و جور کنم، چند وقت پیش وقتی یک عکس رو توی اینترنت دیدم که یک مغازه کتاب فروشی کل مغازه اش رو پر کرده بود از کلمه "خدایا شکرت" و اون جمله کتاب فروشه که گفته بود هدفم از این کار اینه که تا حال هر چی از خدا خواستم بهم داده، روم اثر خیلی مثبتی گذاشت و منم سعی کردم تا حدودی کمتر ناشکری کنم و هر از گاهی با گفته خدابا شکرت انرژی مثبتی رو به خودم وارد کنم که واقعاً به نظرم تأثیر گذار بوده که همیشه شکر گذار همه چیز باشم.این که می گم خودم متوجه ناشکری نیستم واقعاً درسته، در این حد که چند روز پیش هم مصطفی مسخره ام می کرد سر این قضیه و یک لحظه به خودم اومدم دیدم چقدر راست می گه و از اون به بعد سعی کردم سکوت کنم و توی حرف زدنم از جملات مثبت استفاده کنم.خدارو شکر، خدارو شکر خدا همیشه نظرش بهم بوده و همیشه لطف و محبتش رو توی زندگیم احساس کردم، حالا به نظرم دارم توی کار و رفتارم با این منفی بودن و سخت گیری هام افکار خودم و بقیه رو به هم می ریزم و بیش از پیش نیاز دارم بهم کمک کنه و راه و روش درست رو بهم نشون بده، این که دیگه اصلاً و ابداً منفی نباشم و دیدم به زندگی و آدم ها مثبت بشه.می خوام عمیقاً به این برسم که واقعاً توی این دنیا هیچ خبری نیست و جز مهر و محبت و خوبی هیچی نمی مونه و تا می تونم این رفتار و اخلاق رو توی خودم پرورش بدم و رشد کنم تا در نهایت ازم چیزی جز یاد نیک باقی نمونه. امیدوارم به این آرزو و هدف برسم. Adblock te یه پسر...
ما را در سایت یه پسر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ffeb12f بازدید : 117 تاريخ : شنبه 10 ارديبهشت 1401 ساعت: 4:54

سه ماه پیش حدوداً پیشنهاد شد بشم رئیس یک اداره ای! هر چند خیلی خوشحال شدم ولی ته دل یک ناراحتی عمیقی از این داشتم که دارم تایتل مالیم رو از دست می دم و شرط گذاشتم اگر همزمان هر دو شغل رو داشته باشم قبوله، در کمال ناباوری توافق اولیه صورت گرفت و قرار شد هفته بعد که از مسافرت بر می گردم نهاییش کنیم که این مکالمه هیچ وقت شکل نگرفت و من ناراحت از این که چه اتفاقی افتاد که با من حتی بدون حرف زدن به هم زدن و رفتن سراغ مصاحبه با افراد جدید... روزها و ماه ها فکرم درگیر این بود که من مشکل دارم و ازم خوششون نمیومده که حتی انقدر براشون مهم نبودم بک کلام بهم بگن که نمی خوایمت... خلاصه گفتم شاید یه حکمتی توش بوده و بی خیالش شدم ولی هر از گاهی پشت سر مدیرمون از خجالتش در میومدم و غیبت این کار زشتش رو می کردم. امروز بعد از سه ماه ازش تفاضای جلسه برای موضوع دیگه ای کردم ولی طاقت نیاوردم و ازش اول پرسیدم چرا منو نخواستی؟ خیلی با تعجب بهم گفت که من می خواستمت و با هم توافقم کردیم ولی رئیست با معاون صحبت کرده و رأیشو زده که نری...به همین سادگی‌ من و افکارم سه ماه بازیچه این زن حقیر و افکارش شدم و حتی نیومد بهم بگه من واست زدم و تقصیر مدیزت نبود... خیلی دوست دارم ادامه اش هم بگم تا هیچ وقت این خیانت رو فراموش نکنم ولی بی خیال فعلن حسش نیست با گوشی اومدم و می خوام بخوابم...ولی امشب با روشن شدن حقیقت بخشی از ذهنم بعد از سه ماه آروم شد. مرسی خدا یه پسر...
ما را در سایت یه پسر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ffeb12f بازدید : 107 تاريخ : شنبه 10 ارديبهشت 1401 ساعت: 4:54

- چند روزی میشه مشتاق به خوندن و تماشای مستندهایی از سرگذشت و زندگی افراد موفق، خصوصاً صنعتگران و افرادی که کارها و تصمیم گیری هاشون باعث رشد و توسعه اقتصادی شدن، شده ام. واقعاً به نظرم کارآفرینی و موفقیت در هر بخش و زمینه ای مخصوصاً در صنعت یکی از جذاب ترین بخش های زندگی هر فردی می تونه باشه که تأثیرش سال های سال در سر زبان ها باقی می مونه و می تونه الگوی افراد خیلی زیادی بشه. مثلن فردی که برق رو اختراع کرد، کولر، گاز، ماشین، هواپیما و و و... تأثیر اینها سالیان سال باقی خواهد موند و همیشه دعای خیر آدم ها رو پشت سرشون دارن. شاید یکی از علت های علاقه مندیم به این موضوع رشته تحصیلیم، یکی از پروژه هام و تعدادی از درس هام باشه که انقدر منو به صنعت و بهینه کردن فرآیندها علاقه مند کرده، نمی دونم واقعاً ولی خب بی تأثیر هم نبوده و برام موضوعات جالبی هستند. بگذریم ولی امیدوارم روزی برسه که بتونم کار تأثیرگذار و ماندگاری مطابق میل خودم انجام بدم...- روزهای زندگی پشت سر هم و سریع تر از همیشه در حال سپری شدن هست، دارم سعی می کنم تا جای ممکن به قولم که کمتر شاکی باشم و سرم تو کار خودم باشه عمل می کنم و از بحث و حرف های اضافه و منفی خودداری می کنم و فکر می کنم هر چند کم ولی خب تا حدودی موفق بودم.- از کار هم بگم که مقدماتم برای انتقالم به امور مالی فراهم شده بود تا این که خبر رسید این زنیکه مزخرف که حتی اسم رئیس هم زیادیشه مانع تراشی کرده و بدون این که خبری به من برسه کنسلش کرده. البته این رفتار ها و حرکاتش دیگه برام رو شده و مهم نیست و به نظرم این دفعه یک خیری بوده من نرفتم امور مالی چون واقعاً دیگه تمایلی به این شغل ندارم و می خوام برم سمت و سوی یک کار دیگه.بازم خدارو شکر یه پسر...
ما را در سایت یه پسر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ffeb12f بازدید : 106 تاريخ : شنبه 10 ارديبهشت 1401 ساعت: 4:54